گفتگوی دکتر احمد نقیبزاده، استاد علومسیاسی و روابط بینالملل دانشگاه تهران
با آرمان در پی می آید:
شما بهخوبی میدانید که تعاریف متعددی از اصلاحطلبی ارائه شده است. اصولا اصلاحطلبی به چه معناست؟چرا تعاریف متعددی از اصلاحطلبی ارائه شده است؟اساسا مفاهیم علوم انسانی مفاهیمی سیال هستند که با تفسیر و تعبیر سوژه که همان انسان باشد همراه است. برای جلوگیری از آشفتگی در مفهوم، کاری که میتوان کرد این است که به تاریخ آن مفهوم رجوع کنیم و تاحدی که میتوانیم مرزهای مشخصی برای آن مفهوم تعیین کنیم و به این ترتیب به پلاتفرم یا مخرج مشترکی دست پیدا کنیم. حالا همین کار را درمورد مفهوم رفورم یا اصلاحات انجام میدهیم تا ببینیم به چه مخرج مشترکی دست پیدا میکنیم. ببینید این واژه و مفهوم بهمعنای متداول امروزینش به قرن نوزدهم برمیگردد تا مرز بین چپهای مارکسیست و چپهای غیرمارکسیست را ترسیم کند. وقتی انقلاب صنعتی به وقوع پیوست و طبقه جدید کارگر شکل گرفت عدهای با اندیشههای سوسیالیست مدافع منافع کارگران شدند. مانند فوریه، کابه، سن سیمون، اوون، لودرو رولن و چند نفر دیگر. اینان برای اصلاح امور اجتماعی و بهبود وضع کارگران، خواهان افزایش دستمزد کارگران و کاهش ساعات کار آنها، ایجاد بیمه و چیزهایی ازاین قبیل بودند. از سال 1848 مارکس رسما قدم به عرصه سیاست نهاد و مانیفست کمونیست را با انگلس صادر کردند و اصول انقلاب سوسیالیستی را هم مشخص کردند. سپس اسم آن سوسیالیستهای قبلی را که در بالا ذکر کردیم سوسیالیست تخیلی و رفورمیست نهادند و آنها را به خیانت به آرمانهای انقلاب متهم ساختند. به این ترتیب مرز انقلاب و رفورم هم مشخص شد. حالا وقتی ما در روزگار کنونی سخن از اصلاحات و رفورم به میان میآوریم در واقع میخواهیم بگوییم بدون توسل به انقلاب که هزینه بالایی دارد خواهان بهبود امور و پیشرفت از طریق وضع قوانین مترقی و اصلاح انحرافات و غیره هستیم. خوب برای هریک ازاین مصادیق ممکن است تفسیرهای متعددی وجود داشته باشد. مثلا قوانین مترقی درنظر شما چیزی باشد و در نظر من چیز دیگری. یا شدت و حدت اصلاحات در نظر شما با تندی و صلابت همراه باشد و درنظر من با ملایمت. به همین دلیل است که از نظر من دکتر روحانی هم اصلاحطلب است. اصلاحطلبی ارث پدر کسی نیست که مستلزم کسب اجازه فلان شخص یا فلان کس باشد. هرکس خواهان بهبود اوضاع هست و نمی خواهد به یک نقطه بچسبد که در آن حالت مرتجع شناخته میشود، اصلاحطلب است.
آیا اصلاحات از بدو تولد سیاسی خود دچار دگردیسی در شعار و رویکرد شده است؟ آیا نیاز است که این دگر دیسی رخ دهد؟
اگر مقصود شما اصلاحات در ایران کنونی است، مسلم باید تغییراتی در خود بدهد. اصلا رفورم یا اصلاحطلبی مستلزم انعطافپذیری و همسوشدن با زمانه است. زمانه هیچگاه از حرکت نمیایستد درنتیجه اصلاحطلب هم باید درحال حرکت باشد وگرنه چه فرقی با ارتجاع میکند. ارتجاع یعنی کشی که هرچه آن را بکشی و بهجلو بیاوری به مجرد آنکه آن را رها کردی، شتابان بهجای اول خود برمی گردد. حرکت و تغییر لازمه اصلاحطلبی و رفورم است و اصلاحطلبان کشور ما هم باید خود را با شرایط امروز کشور وجهان همسو و همراه سازند.
برخی از اصلاحطلبان تجربه سال 84 و 88 را به عنوان یک درس در نظر میگیرند؟ آیا این تجربه را مناسب ارزیابی میکنید؟
اصلا تاریخ سراسر درس است. اصلاحطلبان باید مسؤلیت روی کار آمدن احمدینژاد را برعهده گرفته و بدانند اگر اشتباهات آنها نبود چنین لطمهای بر جنبش اصلاحطلبی که جایگاه آن در درون جامعه ما بود و این حضرات دوم خردادی رهبری آن را برعهده گرفتند و خوب از عهده برنیامدند، وارد نمی شد. بیچاره آقای خاتمی در آخرین نطق خود در دانشگاه گفت من از سه گروه گله دارم که گروه اولی که از آنان گلهمند بود همراهان خود او بودند. این حضرات خوب عمل نمیکردند و نه گوش به حرف کارشناسان میدادند و بعد هم با تفرقه در میان خود که عدهای میخواستند از خاتمی عبور کنند و عدهای چیز دیگری میگفتند جنبش را به شکست کشاندند. شاید شما بگویید جناح رقیب فلان و فلان کرد که اصلاحات شکست خورد. جواب این است که اگر جناح رقیب فلان و فلان نمی کرد که نامش این نمیشد. واکنش جناح رقیب را ما یک امر بدیهی تلقی میکنیم. شما باید طوری عمل کنید که جناح رقیب خلع سلاح شود. مثلا من در گفتوگوی تمدنها یک پست داشتم و آنجا با اطرافیان خاتمی تماس مستقیم داشتم. چگونه شما توقع دارید این جنبش به شکست نینجامد. مسئولیت خاتمی هم در انتخاب اینگونه اشخاص بهعنوان همکار خود بود وگرنه این سید خوشفکر و متین نمیباید چنین گرفتار شود. درعین حال من معتقدم دوره خاتمی شکوفاترین دوره و زیباترین دوره در حیات جمهوری اسلامی بود و دیگر هم بعید میدانم تکرار شود.تندروها چنان به بیثباتی و ضعف خود پی بردند که دیگر محال است اجازه یک فضای دیگری را بدهند.
بحثی که سالها فعالان سیاسی با آن دست به گریبان هستند اولویت توسعه سیاسی یا توسعه اقتصادی است. بهعنوان یک استاد دانشگاه اولویت اصلاحات را کدام میدانید؟ آیا مفهوم کلی و تعبیر درست توسعه به همین معنا است که توسعه مولفههایی چون سیاسی، انسانی، فرهنگی دارد که بدون آن پیشرفت محقق نمی شود؟
اینها وحیمنزل نیست. همه چیز بسته به شرایط و وضعیت جامعه دارد. در عین حال فاصله این دو وجه مثل دوپای انسان نمیتواند از حد مشخصی فراتر رود. یعنی اگر به توسعه اقتصادی پرداختید پشتسرش باید به توسعه سیاسی بپردازید وگرنه میشود مثل سالهای آخر سلطنت شاه و اگر به توسعه سیاسی پرداختید باید از توسعه اقتصادی غافل نشوید چون درآن صورت بهشدت مورد انتقاد واقع میشوید. من شخصا فکر میکردم توسعه اقتصادی مقدم بر توسعه سیاسی است ولی 8 سال حکومت احمدینژاد صحت حرف اصلاحطلبان زمان خاتمی را ثابت کرد. درست است که بدون حداقلی از رفاه و توسعه اقتصادی اصلا توسعه سیاسی مفهومی نخواهد داشت ولی در کشور ما و وجود باندهای مافیایی چنان پیش آمده است که اگر نظارتی وجود نداشته باشد یا مطبوعات مستقلی درکار نباشد خدا میداند فساد تا کجا پیش خواهد رفت. ولی باز به حرف اولم برمی گردم که توسعه اقتصادی و سیاسی یا گلاست نوست و پروسترویکا دو وجه یک سکه هستند و باید به فاصله ای اندک از یکدیگر به پیش بروند.
به نظر شما آقای احمدینژاد و یا جریان نزدیک و همفکر او بازهم به قدرت باز میگردند؟
جناح رانتخوار چنان از آزادی و عادی شدن اوضاع داخلی و خارجی وحشت دارد که سعی کرده زیربناهای خود را مستحکم کند و اگر مثلا روحانی در مذاکرات هستهای شکست بخورد و نتواند وضعیت داخل را تغییر داده و با رانتخواران و مفسدین با شدت برخورد کند آنها با پولهایی که ذخیره کردهاند بر اسب فساد سوار و اوضاع را به هم خواهند ریخت. یادتان نرود که هنوز میتوان با توزیع پول رأی برخی را جمع کرد. چون بعضی از افراد هم اسم خود را اصولگرا گذاشتهاند درحالی که در عمل اصولگرایی را رعایت نمیکنند و به شدت مشغول تخریب هستند. دست کم در دانشگاهها که من شاهدم میبینم که چطور تیشه به ریشه همه چیز میزنند. آن دسته از آنها که استاد شدهاند با دادن نمره 20، دانشجویان را از درس خواندن میاندازند. به رسالههای بیمحتوایی که موسسات رسالهنویسی برای دانشجویان مینویسند نمره 20 میدهند. در واقع فقط به فکر آن چندرغاز حقالرساله هستند و آنها که دانشجو و بورسیه شدهاند با تهدید و جوسازی مدرک خود را میگیرند و خلاصه شورهزاری درست شده که هیچ کس نمیتواند درست کند. بنابراین جواب مثبت است نه به این دلیل که مردم رأی میدهند بلکه به این دلیل که رأی را جمع میکنند.
انتخابات مجلس آتی و نقش اصلاحطلبان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا دیگر نهادهای مدنی، رسانهها و تشکلهای مردمنهاد نقشی درانتخابات دارند؟ اگر دارند این نقش به چه ترتیب مثمر ثمر واقع میشود؟
واقعیت این است که من نشانهای نمیبینم که اوضاع بهسوی اصلاح مورد دلخواه ما پیش برود. اوضاع منطقه هم طوری است که در همه جا داعشها سربرآوردهاند. درعین حال امیدوارم بحث مذاکرات هستهای زودتر به ثمر برسد تا روی انتخابات هم اثر مثبت بگذارد. اگر اصلاحطلبان کرسیهایی را به دست آورند پشتیبان خوبی برای دولت اعتدال خواهند بود.
برای اینکه اصلاحطلبان پیروز انتخابات مجلس شوند، چه رویکردی را باید در پیش بگیرند؟
همسویی با دولت اعتدال و آگاهی بخشی از نقشههای کسانی که میلیاردها اختلاس کردهاند. اساسا آینده از آن اصلاحطلبان هست زیرا پایگاه اجتماعی آنها رو به گسترش است. دراین میان عملکرد غلط خود آنها از یک طرف و تلاش کسانی که به ناحق بر بسیاری امتیازات دست انداخته و حالا تلاش مذبوحانهای را برای بقای خود شروع کردهاند از سوی دیگر میتواند سد راه آنها شود. الآن زمان آن رسیده است تا دوباره برنامههای خود را بازسازی کرده و به اطلاع مردم برسانند.
اصولا حضور اصلاحطلبان در انتخابات مجلس با چه چالشهایی روبهرو است؟
با چالش کسانی که میخواهند خاتمی را ممنوعبیان کنند مواجه هستیم. جالب اینکه الآن که این پروندههای فساد رو شده است، مردم از خود میپرسند این مفاسد چیست؟